نرجس خانومنرجس خانوم، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

من و نرجس بانو

عذای ماشین چیه؟

داریم میریم گردش کنار رودخونه ناهار بخوریم باباجون گفت داریم از شهر خارج میشیم بهتره بنزین یزنیم که یوقت گیر نکنیم و پیچیدیم سمت پمپ بنزین تو گفتی - ماشین گشنه شده ؟ گفتم : آره ؛ غذای ماشین چیه؟ - بنزین  😍 من و بابا هم اینجوری  😍😍😍😍😘🤗🤗😘🤗 بعد اینکه بنزین زد از بابا پرسیدی ماشین سیر شد ؟ 😊😊😊😘🤗😍
29 آبان 1399

جدا کردن ناز بانو

امشب اولین شبی هست که تو اتاق جدا خوابوندیمت ان شاءالله که اذبت نکنی و بتونی جدا بخوابی 😍 جدا کردن جای خوابت خیلی دردسر داشت برام . همش مشکلی پیش میومد ولی امشب اولش که خودت پیشنهاد دادی ما هم استقبال کردیم برعکس دیشب امشب دوست داشتی با باباجون بخوابی و بابا جون هم کنارت بود تا خوابیدی الانم تنهات گذاشتیم ببینم چند ساعت تنها میخوابی.  جایزه ات هم قراره درخت آدامسی برات آدامس بزرگ بیاره و کلی با هم خوشحال شین ( طبق قصه های من درآوردی مامان 🤭 ) راستی اینم بگم قصه های خودمو بیشتر دوست داری قصه دیشبم که خیلی ذوق کردی و سریع پیسنهاد دادی بری تو اتاق خودت بخوابی  👇👇👇👇 یکی بود یک...
28 آبان 1399

4 آبان 99

امشب عید امامت امام زمانه عیدت مبارک نازگل دخترم ❤💋 🥳🥳🥳 تاج امامت است به روی سر شما خیل ملائک‌اند به دور و بر شما قربان چهره‌ات که تجلی مصطفی است قربان آن صلابت چون حیدر شما ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند نام مرا عزیز خدا؛ یاور شما نهم ربیع‌الاول، عید منتظران مبارک امروز بعد از ظهر رفتیم خونه خاله سکینه اینا ( به قول خودت خونه جدیدمون  😊 ) به باغچه و سبزیهامون آب بدیم یه طناب صخره نوردی داره بابات یکم تعمیر لازم داشت بررسی میکرد ببینه میشه ازش استفاده کرد یا نه تو هم از قلابش به عنوان قلاب ماهیگیری استفاده کردی و با وانمود بازی کلی ماهی از دریا گرفتی...
4 آبان 1399
1